به نام او که آرام دلهاست
به نام او که می آزمایدم به احساسم... احساسی که وقف او بوده و بس...
به نام او که می آزمایدم به عزیزانم...عزیزانی که وقف او می کنم و بس...
به نام او که می آزمایدم به داشته هایم...داشته هایی که از او بوده و بس...
.
.
.
او که مرا می خواند و من به رنگ و نیرنگ احساس و عزیزان و داشته هایم به تاخیرش می اندازم...
تاخیری که هر قدر هم طولانی می شود با دیدن هلال رمضان ، دل شکسته و رنجور و خسته ، به منزلگه امنش باز می گردد...
و چه شیرین است سر به درگاه یگانه معبود گذاشتن ، اشک ریختن و زیر لب زمزمه کردن...
.
.
.
به نام او آغاز می کنم...آغازی که به نام اوست و بس...
به ذکر او می نویسم...نوشتنی که برای اوست و بس...
به یاد او به پایان می برم...پایانی که به امید وصال اوست و بس...
نوشته شده توسط : کاپیتان
|