سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هفت تایی ها

با پاداش دادن به نیکوکار بدکار را بیازار . [نهج البلاغه]

از: کاپیتان، ابر، افلاطون، نارنگی، رهبر، کاسکو، بیگلی بیگلی  جمعه 88/2/18  ساعت 9:3 صبح  

می خواستم...

به نام او که آرام دلهاست

چند روزی است قصد داشتم به مناسبت شهادت بانوی دو عالم حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها وبلاگ را به روز کنم.

امروز هم به همین قصد شروع به نوشتن کردم ولی نمی دانم چرا قلم یاری ام نمی کند.

می خواستم نامه ای به مادر امت بنویسم و برایش از این همه شور و شوق که در دلم افکنده بنویسم...از اولین باری که چادر را به نیت نزدیکی به شیوه ی او بر سر انداختم بگویم ولی ...

می خواستم نامه ای به امیر المومنین بنویسم و بگویم که ولایتشان تنها نشان فخر و مباحات من است و اگر این روزها رخت عزا بر تن کرده ام برای همدردی با ایشان است ولی...

می خواستم نامه ای به فرزندان علی و فاطمه ، لولو و مرجانی که هنوز کسی قدرشان را ندانسته بنویسم و خود را همدل این روزهایشان معرفی کنم ولی...

ولی تمام خواست هایم را کنار می گذارم و فقط اشک می ریزم...اشک می ریزم بر مظلومیت علی و فاطمه...وگویا قلم راست می گوید...در سنگینی این مصیبت همان بهتر که هیچ ننوشت...

و در پایان فقط برای مولا و محبوبم می نویسم اجرک الله که عزادار واقعی شمایید.

التماس دعا

 

نوشته شده توسط : کاپیتان


نظرات شما ()

از: کاپیتان، ابر، افلاطون، نارنگی، رهبر، کاسکو، بیگلی بیگلی  دوشنبه 88/2/14  ساعت 11:25 صبح  

ظلم بزرگ!!!!

سلا م به همگی.من رهبر گروهم. میخواستم یه واقعیتی رو به شما بگم. درواقع یکی از بچه های گروه متاهل است.ولی در شناسنامه گروه مجرد ذکر شده.به نظرشما این واقعادرست است؟  این عقده تو دلم مونده بود گفتم باشمادرمیونش بذارم.

خلاصه اینکه اونا حق داشتن چون اونا 6 تا بودن و من یکی!

 

نوشته شده توسط:رهبر


نظرات شما ()

از: کاپیتان، ابر، افلاطون، نارنگی، رهبر، کاسکو، بیگلی بیگلی  چهارشنبه 88/2/2  ساعت 2:33 عصر  

چیزی که من آموختم.

به نام او که آرام دلهاست
در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند ،
و گاهی اوقات پدران هم.
در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد ، حتی اگر با مهارت انجام شود.
در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد ، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته ، محروم می کند.
در 30 سالگی پی بردم که قدرت ، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن.
در 35 سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد ؛ بلکه چیزی است که خود می سازد.
در 40 سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن ، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم ؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم.
در 45 سالگی یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می افتد و 90 درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می دهند.
در 50 سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بد ترین دشمن وی است.
 در 55 سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب .
در 60 سالگی متوجه شدم که بدون عشق می توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید .
در 65 سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز ، باید بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه را نیز که میل دارد بخورد.
در 70 سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارتهای خوب نیست ؛ بلکه خوب بازی کردن با کارتهای بد است.
 در 75 سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کند نارس است ، به رشد وکمال خود ادامه می دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است ، دچار آفت می شود.
در 80 سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است.
در 85 سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست.

بزرگی می گفت:
زندگی خوش می گذشت اگر در هشتاد سالگی به دنیا می آمدیم و نرم نرمک به هجده سالگی می رسیدیم...!!!
      نوشته شده توسط : هفت تایی ها

نظرات شما ()

از: کاپیتان، ابر، افلاطون، نارنگی، رهبر، کاسکو، بیگلی بیگلی  سه شنبه 88/2/1  ساعت 6:59 عصر  

هفت تایی ها هم وبلاگ می نویسند!!!

به نام او که آرام دلهاست

سلام.

راستش خودمون هم دقیقا نمی دونیم چی شد که تصمیم گرفتیم وبلاگ بنویسیم...

شاید دلمون می خواست از روزی بنویسیم که توی گلگشت آهار بین کلی غریبه ، احساس کردیم که همدیگه رو خیلی دوست داریم...

شاید هم دلمون می خواست از خاطرات کلاس هایی بنویسیم که از دست ما روی هواست...

و شاید اصلا خواستیم بهونه ای داشته باشیم که بعد از تموم شدن دانشگاه ، بخاطرش دور هم جمع بشیم و در مورد به روز کردنش با هم حرف بزنیم...

به هر دلیلی و به هر انگیزه ای این وبلاگ قراره به قلم هفت روانشناس عضو گروه هفت تایی ها به روز بشه...

منتظر ما باشید.

یا حق.

نوشته شده توسط : کاپیتان


نظرات شما ()
<      1   2   3      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ابر هم عروس شد...!!!
یوم الحسره
ساده نیست... اما ساده می گویم
انتخاب واحد یا شب قدر؟!!
دانشجو باید سیب زمینی نباشد!
کاش یادت نباشد...
به نام او
ای چراغ مطمئن ، در ما طلوعی تازه باش
بازی خدا
شب آرزوها
سکوت
خوش آمد گویی
رخداد اکبر
تو یگانه محبوب منی!!!
می خواستم...
[همه عناوین(18)]

فهرست


18144 :کل بازدید
3 :بازدید امروز
8 :بازدید دیروز

اوقات شرعی


حضور و غیاب


یــــاهـو

درباره خودم


هفت تایی ها
کاپیتان، ابر، افلاطون، نارنگی، رهبر، کاسکو، بیگلی بیگلی
از حدود هفت میلیارد جمعیت جهان فقط هفت نفر آنها می تونن هفت تایی ها باشن و اون هفت نفر ما هفت تایی ها هستیم...

لوگوی خودم


هفت تایی ها

لوگوی دوستان






لوگوی دوستان


لینک دوستان


برای هیچ کس
کاغذ نیم سوخته
این امید بارانی
ناقوس ظهور
دل نوشته های یک رهگذر

آوای آشنا


اشتراک


 

طراح قالب