به نام او که حرف هایم را پیش از آنکه حرف شوند،می شنود.
با اشکی که در چشمانم حلقه زده سکوت می کنم...
از هر چه گفتنی است می پرهیزم و به لحظه ی انفجار فکر می کنم...
انفجار چشم یا زبان را نمی دانم...ولی انفجاری خواهد بود سهمگین...
چقدر حرف دارم برای لحظه ی با شکوه انفجار...
چقدر اشک دارم برای لحظه ی با شکوه انفجار...
نوشته شده توسط : کاپیتان
|