سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هفت تایی ها

هیچ کس به لاغ نپرداخت جز که اندکى از خرد خود بپرداخت . [نهج البلاغه]

از: کاپیتان، ابر، افلاطون، نارنگی، رهبر، کاسکو، بیگلی بیگلی  یکشنبه 88/6/22  ساعت 12:29 عصر  

یوم الحسره

به نام او که آرام دلهاست.

یادم هست که روزهای اول پیش دانشگاهی که مطالعاتم را بطور جدی برای کنکور شروع کرده بودم،با خودم فکر می کردم که شاید اگر از همان سال اول دبیرستان بهتر درس خوانده بودم،الآن وضعیت بهتری داشتم!

همان سال عید نوروز که رسید،حسرت ِ روزهای ابتدای پیش دانشگاهی را می خوردم!

تقویم که خرداد را نشان می داد ، من به روز های عید نوروز فکر می کردم و زیر لب... واحسرتا...!

یادم می آید روز قبل از کنکور را فقط به مرور نکته هایی گذراندم که قبلا یادداشت کرده بودم و از بعد از ظهر هم به اصرار خانواده همه چیز را تعطیل کردم.یادم می آید شب که می خواستم بخوابم به این فکر می کردم و شاید حسرت می خوردم که من فقط  یک روز دیگر لازم دارم تا برای کنکور آماده شوم!!!

دیگر لازم نیست که بگویم وقتی در سالن اعلام شد«داوطلبان عزیز،وقت شما به پایان رسید» ، حسرت ِ من، در مقیاس ثانیه بود!!!

.

.

.

بگذریم از اینکه چرا من هیچگاه به تلاشی که کرده بودم و خودم و خدای خودم هم می دانیم که کم نبود،راضی نبودم و همیشه این حس حسرت همراهم بود.

بگذریم از اینکه حالا هم در دانشگاه هر ترم در ایام امتحانات به خودمان لعنت می فرستیم که چرا در طول ترم بیشتر درس نخواندیم!!! و باز در ترم جدید،معیار خوش گذرانی است،آن هم در حدّ اعلا (قابل توجه دوستان هفت تایی ها!!!)

بگذریم از اینکه در بحثی به نام کنکور امّا و اگر فراوان است.

اگر از این حرف ها بگذریم ، می رسیم به دلیل من برای یادآوری این خاطرات...

می رسیم به سحر بیست و سوم ماه مبارک رمضان که داشت می گذشت و دوباره این همه حس ّ حسرت را در من زنده می کرد.

می رسیم به آخرین شب قدری که از ماه مبارک امسال می گذشت و من اشک می ریختم در فراق شبی که نمی دانم دوباره مانندش را خواهم دید یا نه.

می رسیم به اینکه تا آخرین شب ماه مبارک امسال هم راهی نداریم و باز باید با حسرت زیر لب زمزمه کنیم:

السّلام علیک یا اکرم مصحوب من الاوقات و یا خیر شهر فی الایّام والسّاعات.

السّلام علیک من شهر قرب فیه الامال و نشرت فیه الاعمال.

السّلام علیک من قرین جلّ قدره موجودا و افجع فقده مفقودا و مرجوّ الم فراقه.

السّلام علیک من مجاور رقّت فیه القلوب و قلّت فیه الذّنوب.

السّلام علیک من ناصر اعان علی الشّیطان و صاحب سهّل سبل الاحسان...

وخدا می داند و فقط خدا می داند که چه بار حسرتی حس میکنم وقتی به این فکر می کنم که 21 بار چنین ماهی بر من گذشته است و من...!

و خدای من واحسرتا بر روزی که من باید این همه سال و ماه و روز و ساعت را جوابگو باشم...

و چه جوابی دارد این زبان الکن من؟

و چه دارد این زبان که بگوید در یوم الحسره جز اینکه سبحانک یا لا اله الّا انت، الغوث الغوث ، خلّصنا من النّار یا رب...!

 

نوشته شده توسط: کاپیتان

 


نظرات شما ()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ابر هم عروس شد...!!!
یوم الحسره
ساده نیست... اما ساده می گویم
انتخاب واحد یا شب قدر؟!!
دانشجو باید سیب زمینی نباشد!
کاش یادت نباشد...
به نام او
ای چراغ مطمئن ، در ما طلوعی تازه باش
بازی خدا
شب آرزوها
سکوت
خوش آمد گویی
رخداد اکبر
تو یگانه محبوب منی!!!
می خواستم...
[همه عناوین(18)]

فهرست


18412 :کل بازدید
9 :بازدید امروز
1 :بازدید دیروز

اوقات شرعی


حضور و غیاب


یــــاهـو

درباره خودم


هفت تایی ها
کاپیتان، ابر، افلاطون، نارنگی، رهبر، کاسکو، بیگلی بیگلی
از حدود هفت میلیارد جمعیت جهان فقط هفت نفر آنها می تونن هفت تایی ها باشن و اون هفت نفر ما هفت تایی ها هستیم...

لوگوی خودم


هفت تایی ها

لوگوی دوستان






لوگوی دوستان


لینک دوستان


برای هیچ کس
کاغذ نیم سوخته
این امید بارانی
ناقوس ظهور
دل نوشته های یک رهگذر

آوای آشنا


اشتراک


 

طراح قالب