هو المحبوب
اولین روز های دوستی مان را نمی دانم یادت هست یا نه؟کاش یادت نباشد تا امروز عذاب وجدانی هم نداشته باشی...
یادگار های زیادی دارم از آن روزها ولی فقط می پرسم یادت هست که روزهای دوستی مان معدود نبود و سختی هایی که با هم گذراندیم محدود نبود؟
و نمی دانم چه شد که ...
یادت هست که رفتی؟ و رفتنت را فقط در یک پیامک توضیح دادی؟
یادت هست که گشتم و گشتم تا در کانادا پیدایت کردم؟من، تو را! نه تو، مرا!
یادت هست که چقدر برایت نوشتم؟آنقدر که زودتر از بچه هایی که ایران بودند از ازدواج هانیه خبردار شدی؟
یادت هست که؟
ولی کاش یادت نباشد تا امروز عذاب وجدانی هم نداشته باشی...
یادت هست که بی خبر برگشتی و باز هم من...
نه...
باور نمی کنم یادت باشد و امروز...!؟!؟
نمی دانم...شاید هم من دوست نبودم و نیستم که تو اینچنین می کنی...
و وقتی دوستی نه ساله ی من و تو با چنین سرنوشتی پایان می پذیرد، چه بر سر هفت تایی ها خواهد آمد؟
اگر دوست داشتی یادت باشد که امشب اشک را مهمان چشمانم کردی...
نوشته شده توسط:کاپیتان
|