به نام او که آرام دلهاست.
سلام.چند روزیه که تو فکر به روز کردن وبلاگم ولی فرصت نداشتم.امروز توی وبلاگ«تصویر تازه» یه نوشته ای از نوشته های خانم عرفان نظرآهاری رو دیدم.این شد که تصمیم گرفتم یکی از شعر های زیبای ایشونو براتون بنویسم.
زیر گنبد کبود جز من و خدا کسی نبود
روزگار روبه راه بود هیچ چیز نه سفید و نه سیاه بود با وجود این مثل اینکه چیزی اشتباه بود
زیر گنبد کبود بازی خدا نیمه کاره مانده بود واژه ای نبود و هیچ کس شعری از خدا نخوانده بود
تا که او مرا برای بازی خودش انتخاب کرد توی گوش من یواش گفت تو دعای کوچک منی بعد هم مرا مستجاب کرد
پرده ها کنار رفت خود به خود با شروع بازی خدا عشق افتتاح شد
سالهاست اسم بازی من و خدا زندگی ست
هیچ چیز مثل بازی قشنگ ما عجیب نیست بازی ای که ساده است و سخت مثل بازی بهار با درخت
با خدا طرف شدن کار مشکلی ست زندگی بازی خدا و یک عروسک گلی ست... عرفان نظر آهاری
همین.
راستی قابل توجه دوستان هفت تایی: به گمانم دو هفته ای می شه که امتحانات تموم شده،زحمت بکشید مطلب بذارین اینجا!!!
نوشته شده توسط:کاپیتان
|